کبوتران حرم
سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی
خواهر نداشتی که اگر بود می شکست
وقتی که بال می زدی و پر نداشتی
از طوس آمدند بِگِریند بر غمت
یاری به غیر چند کبوتر نداشتی؟
ختمی گرفته اند برایت کنیزکان
لبخند می زدند و تو باور نداشتی
تو تشنه کام و آب زمین ریخت قاتلت
تو تشنه کام و ناله به حنجر نداشتی
وقتی که زهر بر جگرت چنگ می کشید
جز یا حسین ناله ی دیگر نداشتی
کف می زدند دور و برت تا که جان دهی
کف می زدند و تاب به پیکر نداشتی
کف می زدند ولیکن به روی دست
دست ز تن جدای برادر نداشتی
شکر خدا که پیرهنی بود بر تنت
یا زیر نیزه ها تن بی سر نداشتی
شکر خدا که لحظه ی از هوش رفتنت
خواهر نداشتی؛ غم معجر نداشتی
حسن لطفی